عکس هایی از گندم زارهای زیبا و شگفت انگیز - asio.ir

شاگردي از استادش پرسيد: " عشق چست؟"   

استاد در جواب گفت: "به گندم زار برو و پر خوشه ترين شاخه را بياور.
اما در هنگام عبور از گندم زار،
به ياد داشته باش که نميتوانيبه عقب برگردي تا خوشه اي بچيني!"
شاگرد به گندم زار رفت و پس از مدتي طولاني برگشت.
استاد پرسيد: "چه آوردي؟"
شاگرد با حسرت جواب داد: "هيچ! هر چه جلو ميرفتم،
خوشه هاي پر پشت تر ميديدم و به اميد پيدا کردن پرپشت ترين،
تا انتهاي گندم زار رفتم ."
استاد گفت: "عشق يعني اين"

ازم پرسید بخاطر کی زنده هستی؟
بااینکه دوست داشتم با تمام وجودم داد بزنم
"بخاطر تو"
بهش گفتم:"بخاطر هیچکس"
پرسید پس بخاطر چی زنده هستی؟
بااینکه دلم داد میزد "بخاطر دل تو"
بایه بغض غمگین بهش گفتم:"بخاطر هیچی"
ازش پرسیدم:تو بخاطر چی زنده هستی؟
در حالیکه اشک تو چشمش جمع شده بود گفت:
"بخاطر کسی که برای هیچ زندست...

دنیا کوچک تر از آن است
که گم شده ای را در آن یافته باشی
هیچ کس اینجا گم نمی شود
آدمها به همان خونسردی که آمده اند
چمدانشان را می بندند و ناپدید می شوند
یکی در مه
یکی در غبار
یکی در باران
یکی در باد
و بی رحم ترینشان در برف
آن چه بر جای می ماند،
ردپایی است
و خاطره ای که هر از گاهی
پس می زند مثل نسیم
پرده های اتاقت را...

براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد

خسته ام از تظاهر به ایستادگی
از پنهان کردن زخم هایم
زور که نیست ! دیگر نمیتوانم بی دلیل بخندم و
با لبخندی مسخره وانمود کنم همه چیز رو به راه است....!
............اصلأ دیگر نمیخواهم که بخندم
میخواهم لج کنم ، با خودم ، با تو ، با همه ی دنیا...!
چقدر بگویم فردا روز دیگریست و امروز بیاید و مثل هر روز باشی....؟؟!
خسته ام .... از تو .... از خودم....از همه ی زندگی .....
میخواهم بکشم کنار ! از تو ... از خودم..... از همه ی زندگی .....