![]()
شاگردي از استادش پرسيد: " عشق چست؟"
استاد در جواب گفت: "به گندم زار برو و پر خوشه ترين شاخه را بياور.
اما در هنگام عبور از گندم زار،
به ياد داشته باش که نميتوانيبه عقب برگردي تا خوشه اي بچيني!"
شاگرد به گندم زار رفت و پس از مدتي طولاني برگشت.
استاد پرسيد: "چه آوردي؟"
شاگرد با حسرت جواب داد: "هيچ! هر چه جلو ميرفتم،
خوشه هاي پر پشت تر ميديدم و به اميد پيدا کردن پرپشت ترين،
تا انتهاي گندم زار رفتم ."
استاد گفت: "عشق يعني اين"
+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و ششم بهمن ۱۳۹۱ ساعت 10:34 توسط دخـتـــــــــرک تــــــــــــنـها
|